بنده ای خریدم و به خانه آوردم.

از او پرسیدم: نامت چیست؟

گفت: تا چه خوانی!!

گفتم: چه میخوری؟

گفت: تا چه دهی!!

گفتم: چه می پوشی؟

گفت: تا چه آری!!

گفتم: چه میخواهی؟

گفت: بنده را با خواست چه کار!!

سهل گفت: یک شب را تا صبح به استغفار و گریه پرداختم

و با خود گفتم اگر او بنده است، پس من چه كاره ام؟!

 

                               


موضوعات: خداشناسي
   پنجشنبه 28 بهمن 1395نظر دهید »

ماه من! دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند …

ماه من!
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست ، خدا هست هنوز

او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم میداد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد …

ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز …


موضوعات: خداشناسي
   شنبه 16 مرداد 1395نظر دهید »

خدايا كمكمان كن

 

                         


موضوعات: خداشناسي
   سه شنبه 11 خرداد 1395نظر دهید »

                               


موضوعات: خداشناسي
   یکشنبه 12 اردیبهشت 1395نظر دهید »

خدايا 



                                  


موضوعات: خداشناسي
   یکشنبه 12 اردیبهشت 1395نظر دهید »