در 31 شهريور 1359 رژيم بعثي عراق با تصميم و طرح قبلي و با هدف برانداختن نظام نوپاي جمهوري اسلامي جنگي تمام عيار را عليه ايران اسلامي آغاز کرد. صدام حسين رييس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربينهاي تلويزيون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزاير، آغاز تجاوز رژيم بعثي به خاک ايران را اعلام کرد.جنگي نابرابر در شرايطي به ايران اسلامي تحميل شد که از جانب استکبار جهاني بويژه آمريکا تحت فشار شديدي قرار داشت و در داخل کشور نيز جناح هاي وابسته به غرب و شرق، با ايجاد هياهوي تبليغاتي و ايجاد درگيريهاي نظامي در صدد تضعيف نظام بودند و نيروهاي نظامي نيز به خاطر تبعات قهري انقلاب، هنوز مراحل بازسازي و ساماندهي را به طور کامل پشت سر ننهاده بودند. آمريکا براي به سازش کشاندن جمهوري اسلامي و در نهايت تسليم آنها حمايت پنهان و آشکار خود را در کليه زمينههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و … از رژيم بعثي عراق به اجرا گذاشت. از سوي ديگر نيز ابرقدرت ديگر جهان يعني شوروي که متحد عراق محسوب ميشد، خصومتش را با نظام اسلامي که شعار نه شرقي و نه غربي را سرلوحه کار خود قرار داده بود و در جريان اشغال افغانستان توسط شوروي، اين تجاوز را محکوم کرده بود، بيش از پيش نمود. ارتش عراق که بر اساس محاسبات خود از وضعيت داخلي و خارجي ايران، فتح يک هفتهاي تهران را در سر ميپرورانيد، در روزهاي نخست تجاوز، بدون مانعي جدي در مرزها تا دروازههاي اهواز و خرمشهر پيش تاخت. تحت چنين شرايطي امام خمینی (ره) به خروش آمد و نداي ملکوتيش دلهاي شيفتگان انقلاب و نظام را متوجه دفاع از کيان جمهوري اسلامي نمود؛ بطوريکه، نيروهاي مردمي بدون امکانات و تجهيزات و حتي آموزشهاي نظامي به مقاومت پرداختند. عليرغم کارشکنيهاي رييس جمهور وقت، بنيصدر، دفاع مقدس مردم مسلمان و انقلابي ايران شکل گرفت و نيروهاي جوان و شهادت طلب به جبههها شتافتند. پس از شکلگيري اتحاد و انسجام در ميان نيروهاي انقلابي و طرد نيروهاي وابسته، حماسهاي مقدس شکل گرفت که در تاريخ ايران اسلامي بيسابقه بود. حماسه دفاع مقدسی که برکات و دستاوردهاي بينهايتي را براي ملت ايران به ارمغان آورد. جهاد و شهادت مردمان با ايمان و مخلص اين سرزمين، ستونهاي نظام اسلامي را تا مدتها مستحکم نمود.
به مناسبت بزرگداشت اين همه مجاهدت و ايثار هرسال 31 شهريور تا ششم مهرماه به عنوان هفته دفاع مقدس نامگذاري شده است.
نور ولایت، نوری است سرمدی که از روز ازل همراه با نور رسالت، آسمانها وزمین و تمام افلاک را روشن کرد و فروغ جاودانه اش شعاع و تابش را به سایه ای گسترده، فراتر از فلک الافلاک و جهان عالم وجود تبدیل نمود که نسیم دلنوازش عاشقان و محبان ولایت را جملگی فراگرفت.
فضیلت روز عید غدیر
ابی نصر بَزَنْطی از یاران امام رضا علیه السلام میگوید:«خدمت آن حضرت بودم، درحالیکه مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگو میکردند.برخی از مردم این واقعه را منکرشدند.امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که:«روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین.» سپس فرمود: «ای ابی نصر! هرجا که هستی، در این روز نزد قبر امیرمؤمنان علی علیه السلام باش. به درستی که در این روز، خداوند گناه شصت سال از مؤمنان و مسلمانان زن و مرد را می آمرزد و از آتش دوزخ آزاد میکند،چندبرابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر و شب عید فطر آزاد کرده بود.» ایشان سپس ادامه داد: «اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، هر آینه، فرشتگان در هر روز ده مرتبه با آنان مصافحه میکردند».
حل شود صد مشکلم با گفتن یک یا علی
قلب من خورده گره از روز اول با علی
محرم میقات را گفتم چه گویی زیر لب ؟
عاشقانه یک تبسم کرد و گفتا یا علی
عیدولایت و امامت؛ تکمیل دین و تتمیم نعمت برهمگان مبارك.
تبریک به لب ز ره منادی آمد
که ایّام سرور و فصل شادی آمد
یعنی علی النقی امام هادی
با علم رضا، جود جوادی آمد.
فرا رسیدن روز ولادت چشمه سار عصمت و قافله سالار کمال و معرفت
حضرت امام علی النّقی الهادي علیه السلام برهمگان مبارک باد.
شخصى به نام ابوالحسن، محمّدبن احمد به نقل از عمويش حكايت نمايد:
روزى از روزها به قصد ديدار و ملاقات حضرت ابوالحسن،امام هادى عليه السلام حركت كردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم: خليفه، سهميّه و جيره مرا به اتّهام اينكه از اطرافيان و دوستان شما مى باشم، قطع کردهاند.
پس چنانچه ممكن باشد از او بخواهيد كه سهميّه مرابرگرداند، قبول میکند؛ و همانند گذشته کمکهای خود را نسبت به من پرداخت مینماید.
حضرت در جواب فرمود: ان شاءاللّه درست خواهدشد.پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسيد، شخصى درب منزل آمد و دقّ الباب كرد، وقتى درب منزل را گشودم، ديدم كه فتح بن خاقان مامور متوكل ايستاده است، هنگامى كه چشمش به من افتاد، گفت: در منزل خود چه میکنی؟
زود باش، كه خليفه تو را احضار كرده است، پس به همراه او راهى دربار متوكل شديم و چون بر او وارد شديم ديدم نشسته است و منتظر من میباشد.
پس همين كه چشمش به من افتاد، اظهار داشت: اى ابوموسى!ما هميشه به ياد تو هستيم؛ ليكن تو ما را فراموش كرده اى، اكنون بگو كه ازما چه طلب دارى؟
گفتم: کمکهای گوناگونى كه تاكنون بر من میشده است، آنهارا قطع نمودهاند؛ پس دستور داد كه کمکها و سهميّه من همانند سابق و بلكه چند برابر افزايش و پرداخت شود.
سپس از نزد خليفه خداحافظى كرده و بيرون آمديم؛ و به فتح بن خاقان گفتم: آيا علىّ بن محمّد هادى عليهالسلام امروز اينجا آمده است؟
اظهار داشت: خير.
گفتم: آيا نامه اى براى خليفه نوشته است؟
پس جواب داد: خير.
بعد از آن، راهى منزل خويش گشتم و فتح بن خاقان نيز به دنبال من آمد و گفت: شكّى ندارم كه تو از حضرت ابوالحسن، امام هادى عليه السلام تقاضا كرده اى كه برايت دعا نمايد و دعاى آن حضرت مستجاب شده است، پس خواهش میکنم كه از او تقاضا كنى تا براى من نيز دعا نمايد.
هنگامى كه به محضر مبارك امام هادى عليه السلام وارد شدم و سلام كردم، فرمود: اى ابوموسى! آيا مشكلت برطرف شد و خوشحال گرديدى؟
عرضه داشتم: بلى، ياابن رسول اللّه! اى سرورم! به بركت دعاى شما راضى و قانع شدم.
سپس حضرت نيز مرا مخاطب قرار داد و فرمود: خداوند متعال نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت آگاه است كه ما در مشكلات به غير از او رجوع نمیکنیم، همچنين در ناملايمات وگرفتاریها فقط به او توكل و تكيه مینماییم، بنابر اين هرگاه تقاضا و خواسته اى داشته باشيم خداوند متعال از روى لطف و تفضّل مستجاب مینماید. بعد از آن، به حضرت عرضه داشتم: فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت، كه از شما تقاضا كنم تا برايش دعا نمائی.
امام عليهالسلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستى مینماید ولى در واقع از ما بيگانه است، ما براى كسى دعا میکنیم كه خالص، تحت فرمان خداوند سبحان باشد و اِقرار و اعتقاد به نبوّت حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم داشته؛ و نيز اعتراف به حقوق ما اهل بيت رسالت داشته باشد. سپس حضرت افزود: من براى تو دعا كردم و خداوند متعال آنرا مستجاب گرداند.
در پايان از آن حضرت، تقاضا كردم و عرضه داشتم: ياابن رسول اللّه! چنانچه ممكن باشد، دعائى را به من تعليم نما كه هرگاه بخوانم، دعايم مستجاب شود؟
پس حضرت فرمود: اين دعائى را كه به تو تعليم میدهم، من خود زياد میخوانم و از خداوند متعال خواستهام، كه هركس آن را بخواند نااميدنگردد:
“يا عُدَّتى عِندالعُدَد وَ يَا رَجَائِى وَ الْمُعْتَمَدُ وَ يَا كهفى وَ السَّنَدُ وَ يَا وَاحِدُ وَ يَا أَحَدُ وَ يَا قُل ْهُوَ اللَّهُ أَحَدُ أَسْئَلَكَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِى خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً انَّ تُصَلَّى عَلَيْهِمْ وَ انَّ تَفْعَلْ بِى كَذَا وَ كَذَا”
ترجمه دعا:
«اى ذخيره من بهنگام شمارش ذخيره ها و اى اميد من و تكيه گاهم و اى پناهگاه و ملجاءام اى يكى و اى يكتا و اى قل هو الله احد خدايا ازتو مى خواهم به حق كسانى كه خلقشان كردى و احدى از خلقت همسان ايشان نيست اينكه برايشان درود فرستى و براى من فلان حاجت را برآورى»
منبع:چهل داستان و چهل حديث از امام هادى عليه السلام
مؤلّف: عبداللّه صالحى به نقل از:أمالى شيخ طوسى: ج 1،ص 291، مدينة المعاجز: ج 7، ص 436، ح 2437، بحارالا نوار: ج 50، ص 127، ح 5.
همین که خدارادیدم که سکان کشتی دنیارادر دست داردباشوق وذوق گفتم:
“خدایا…! امکان داردکمی هم من دنیارابگردانم؟”
خدابالبخندی مهرآمیز و پرازمحبت به من نگاه کردوپرسید:
“واقعادرخودت میبینی که حتی چندلحظه سکان دنیارادر دست بگیری؟”
بااعتمادبه نفس گفتم:"بله…حتمامیتوانم.”
خداسری تکان دادودرپاسخ گفت:
“بسیارخب!به امتحان کردنش می ارزدبیابنشین اینجاوحاضرشو…”
گفتم:"ببخشید…فقط چندسوال داشتم:
اول اینکه کی بایدبیام سرکار؟
دوم آنکه کجابایدبنشینم؟
سوم اینکه چگونه بایدسکان رابگیرم که دیگران ببینند؟
وبعد اینکه وقت ناهارکی هست وکارچه زمانی تعطیل میشود؟”
خداسکان راپس گرفت وگفت:"نه…بروفکرنمیکنم هنوزآمادگی کاری راداشته باشی که من میلیونهاسال است آنراانجام میدهم.”
ناگهان ازخواب بیدارشدم…دستهایم یخ کرده بودند!
<< 1 ... 14 15 16 ...17 ...18 19 20 ...21 ...22 23 24 ... 33 >>