« سكان دنياشهادت امام محمدباقر عليه السلام »

سالخورده مردی درپایان عمر،پس از یک قرن زندگی پرکشاکش و پرازحرکت،آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود وتعصب متولیان بت پرستی و خرافه‌های ستاره‌پرستی و شکنجه زندگی؛

جوانی آزاده درخانه پدری متعصب و بت پرست و بت تراش…!

و در خانه‌اش زنی نازا، متعصب، اشرافی؛ سارا…

و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه “مسئولیت روشنگری و آزادی”، در “عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم”،پیر شده است وتنها…

ودر اوج قله بلندنبوت،باز یک “بشر” مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی‌اش، یک “بنده خدا”

دوست داردپسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته…

آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش رامی‌خورد.خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می‌آورد و از کنیز سارا – زنی سیاه پوست – به او یک فرزند می‌بخشد.آن هم یک پسر! اسماعیل…

اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ…

و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می‌زند – می‌رود و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می‌بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته‌ی حیاتش، چشم به تنها نونهال خرّم و جوانش دوخته است،

گویی روئیدن او را می‌بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می‌کند. در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت “داشتن اسماعیل” می‌گذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم!

در این ایام، ناگهان صدایی می‌شنود:

“ابراهیم…! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!

مگر می‌توان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟
ابراهیم، بنده خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانی‌اش، از وحشت می‌لرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب می‌شود، و بت شکن عظیم تاریخ، درهم می‌شکند،از تصور پیام، وحشت می‌کند اما… فرمان؛ فرمان خداوند است.

جنگ! بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر!

فاتح عظیم‌ترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره…!

جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.

فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.

او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سربریدن فرزندمحبوب خودمی‌شود.

اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل؛ خداوند که او را سربلند در امتحان می‌‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌‌فرستد.

این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌‌گردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند.

در این روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.

التماس دعا

                       

                                                           

 

                   


موضوعات: وقايع روز
   دوشنبه 22 شهریور 1395


فرم در حال بارگذاری ...