« بستنی | داستان آموزنده درمورد اعتماد به نفس » |
گنجشکی باعجله وبا تمام توان به آتش نزدیک میشدوبرمیگشت!
پرسیدند:چه میکنی؟
پاسخ داد:دراین نزدیکی چشمه آبی هست ومن مرتب نوک خودراپرازآب میکنم وآن راروی آتش میریزم…
گفتند:حجم آتش درمقایسه با آبی که تومیآوری بسیارزیاداست واین آب فایدهای ندارد.
گفت:شایدنتوانم آتش راخاموش کنم،اماآن هنگام که وجدانم میپرسد:زمانی که دوستت درآتش میسوخت توچه کردی؟
پاسخ میدهم:هرآنچه ازمن برمیآمد.
بسیار زیبا و آموزنده
التماس دعای خیر
یا علی علیه السلام
سلام
ممنون از لطف شما
محتاجیم به دعای خیرتان
درپناه حق موفق و موید باشید
سلام دوست عزیز
ممنون از متن زیبا و دلنشینتون
خوشحال میشم به وبلاگ ماهم مراجعه کنید
http://blog-208.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...