« یاری رساندنگفتگوی این روزهای مابا امام عصروپاسخ ایشان: »


ادیسون به خانه بازگشت ویادداشتی به مادرش دادوگفت: این راآموزگارم دادو گفت فقط مادرت بخواند.مادر درحالیکه اشک درچشمان داشت برای کودکش خواند:فرزندشمایک نابغه است واین مدرسه برای اوکوچک است،لطفاآموزش اورا خود برعهده بگیرید.
سالها گذشت ومادرش ازدنیارفته بود،روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود درگنجه خانه خاطراتش رامرورمیکردکه ناگهان برگه ای درمیان شکاف دیوار اوراکنجکاوکرد. وقتی برگه راخواند،نوشته بود:کودک شماکودن است،ازفردا اورابه مدرسه راه نمی دهیم.
ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
توماس آلوا ادیسون،کودک کودنی بودکه توسط یک مادرقهرمان به نابغه قرن تبدیل شد!

 

                                                  


موضوعات: داستان
   شنبه 26 تیر 1395


فرم در حال بارگذاری ...